صورتی‌ها: رمان تولد دوباره رمانی است که در این مطلب می‌توانید خلاصه آن را مطالعه کرده و در صورت پسند کردن آن را دانلود کنید. برای دانلود رمان تولد دوباره به انتهای مطلب مراجعه کنید. توجه کنید که این رمان موضوعی عاشقانه دارد که به واقعیت نیز بسیار نزدیک است. همراه ما باشید.

دانلود رمان تولد دوباره

دانلود رمان تولد دوباره

خلاصه‌ای از رمان تولد دوباره:

این رمان داستان عشقی جاودان است که بر پایه‌ی هزاران تهمت ناروا جنگی نابرابر با عشقی پاک و بی‌ریا شروع می‌شود. این رمان داستان یک زندگی و یک تولد است که برملا شدن گذشته‌ای پر رمز و راز، زندگی را دگرگون می‌کند.

دانلود رمان تولد دوباره

قسمت کوتاهی از رمان تولد دوباره:

شب بعد این‌که آراد پسر کوچولوی شیطونم رو خوابوندم خودمم پیشش دراز کشیدم. به گذشته‌ام فکر می‌کردم زمانی که برای اولین بار با پرهام آشنا شدم، انگار همین دیروز بود که با عشق زندگیمونو شروع کردیم ولی آخرش برام تلخ‌تر از زهر شد. یادمه یه سال بعد ازدواج‌مون رفتارای پرهام تغییر کرد جوری که اصلا چندین شب هم به خونه نمی‌ومد بعد اون شکاک شد و به هرکار من گیر الکی می‌داد… یادمه یکی از دوستای دانشگام با یه دختر دیده بودنش ولی من باورم نکردم… دوماه بعد تغییر رفتارش باردار شدم. خوش‌حال بودم که حتما وجود این بچه باعث میشه رفتارش درست بشه ولی… موقعی که فهمید باردارم جلوی پدر و مادرش خرابم کرد و گفت زندگی‌مون درست و حسابی نیست و این بچه زندگی‌مونو افتضاح می‌کنه. مونس جون بعد اون بهم امیدواری می‌داد که نترس اینام حل میشه، ولی حل که نشد هیچ من به چشم خودم دوست دختر پرهام رو دیدم چند باری هم دختره به خودم زنگ زد و ازم می‌خواست از پرهام جدا شم تا اونا بتونن راحت با هم زندگی کنند. زندگی برام جهنم بود وقتی به پرهام گفتم کتمان نکرد گفت از اولم عاشقم نبوده. موقعی که مونس جون اینا فهمیدن پرهام رو عاق کردن و طلاقمم گرفتن. باورشون نمی‌شد پسرشون همچین جفایی در حق من کرده باشه… منی که کمی براش نذاشته بودم… بعد اون پرهام با اون دختره از کشور رفتن و دیگه چیزی ازشون ندونستیم. طی این ۵ سال نذاشتم آراد آب تو دلش تکون بخوره هرچی می‌خواست سعی می‌کردم براش فراهم کنم. درست بود یه شکست بزرگ تو زندگیم داشتم ولی باید به زندگیم ادامه می‌دادم حداقل برای تنها پسرم. چشماشو بستم تا خاطرات تلخم از یادم بره و بتونم به راحتی بخوابم. صبح بعد این که پدری رفت سرکار، من و مونس جون خونه رو مرتب می‌کردیم که آیفون زده شد. درو باز کردم و منتظر شدم سیما خانم بیاد بالا.