عید مبعث یکی از بزرگ‌ترین و خاص‌ترین جشن‌‌های مسلمانان محسوب می‌شود. مسلمانان معتقدند در این روز بزرگ حضرت محمد (ص) در غار حرا توسط جبرئیل و از سوی خدا به پیامبری برگزیده شده که به این وسیله او مامور شده تا بت‌ها را از بین برده و خداپرستی را در جهان رواج دهد. به همین سبب مسلمانان این روز بزرگ را جشن می‌گیرند و در این جشن بزرگ شعر و سرودهایی را در وصف پیامبر اسلام می‌خوانند. در ادامه مجموعه شعر به مناسبت عید مبعث را خواهید خواند. با ما همراه باشید با مجموعه شعر به مناسبت عید مبعث مسلمانان.

شعر به مناسبت عید مبعث

شعر به مناسبت عید مبعث

اى باده نوشان

الا اى باده نوشان بعثت آمد
ز ملان مى‌ کشى و عشرت آمد

بود میخانه‌دار عشق و سرمد
بود ساقى سرمستان محمد

رحیق عشق سرشار از شراب است
جهان مست از می ختمى آب است

خراب از نعره‌اش بت‌خانه‌ها شد
که باز امشب همه میخانه‌ها شد

الا اى عاشقان شاه حجازی
ز بت‌ها مى‌کند او پاک‌بازی

ز دو عالم چهل شب او جدا شد
کنشت و دیر او یک‌سر حرا شد

چهل شب با خدا دم‌ساز او بود
وجودش غرق در دریاى هو بود

تهى از غیر و پر از دوست گردید
به چشم خویشتن معبود خود دید

محمد با هوالهو روبرو شد
که گرم عشق و راز و گفتگو شد

به یک برق تجلی گشت بی‌هوش
که افتاد او خدا بردش در آغوش

هدایایی برش از داور آمد
به فرق او در امشب افسر آمد

به حق یک‌سر سر تعظیم بگرفت
که هر چه بود او تعلیم بگرفت

پر از علم لدنی سینه‌اش شد
منور تا ابد آیینه‌اش شد

به مستى جانب می‌خانه رو کرد
گل گلخانه‌اش مستانه بو کرد

میان میکده فرخنده یارش
چهل شب بود چون چشم انتظارش

خدیجه لعل لب یک‌باره وا کرد
سلامى گرم او بر مصطفى کرد

بگفتا یا محمد البشارت
به تو از بهر تبلیغ رسالت

چهل شب قسمتم گر شد جدایی
ولى بینم جمال کبریایی

چهل شب بى تو بر من شد چهل سال
ولی‌کن روى بر من کرد اقبال

چهل شب من کشیدم بى‌تو بس رنج
ولى در خویش کردم جستجو گنج

چهل شب گر مرا از تو جدا کرد
ولى بر ما خدا کوثر عطا کرد

سراپا مصطفى در تاب و تب شد
که روز روشن او هم‌چو شب شد

که جبریل امین با امر سرمد
رسید و گفت قم، قم یا محمد

زمان عشق بر ذوالمن رسیده است
که نابودی اهریمن رسیده است

“خلیل کاظمی”

شعر کوتاه به مناسبت عید مبعث

شعر به مناسبت عید مبعث

امروز قلب عالم و آدم حرای توست
این کوه نور شاهد حرف خدای توست

مکه دگر برای بزرگیت کوچک است
فریاد کن رسول که دنیا برای توست

اقرأ باسم ربک یا ایها‌الرسول
قران بخوان امین که همین آشنای توست

لات و هبل برای تو تعظیم کرده‌اند
وقتی که قلب سنگی عُزی فدای توست

خورشید و ماه بین دو دست تو دل خوشند
یعنی تمام تکیه عالم عصای توست

بعد از هزار سال دگر می‌شناسمت
وقتی که جای جای دلم رد پای توست

فریادتان تمام زمین را گرفته است
امروز هر چه می‌شنوم از صدای توست

“محمود ژولیده”

شعر به مناسبت عید مبعث

شعر به مناسبت عید مبعث

در کوه انعکاس خودت را شنیده‌ای
تا دشت‌ها هوای دلت را دویده‌ای

در آن شب سیاه نگفتی که از کدام
وادی سبد سبد گل مهتاب چیده‌ای؟

«تبت یدا… » ابی لهبان شعله می‌کشند
تا پرده نمایش شب را دریده‌ای

رویت سپیده‌ای است که شب‌های مکه را…
خالت پرنده‌ای ست رها در سپیده‌ای

اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد
با چشمکی ستاره و ماه آفریده‌ای

باران گیسوان تو بر شانه‌ات که ریخت
هر حلقه یک غزل شد و هر مو قصیده‌ای

راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج
افتاد از شگفتی دست بریده‌ای

دیگر چرا به عطر تو ایمان نیاوریم
ای لهجه‌ات صراحت سیب رسیده‌ای!

بالاتر از بلندی پرهای جبرئیل
تا خلوت خدا، تک و تنها پریده‌ای

دریای رحمتی و از امواج غصه‌ها
سهم تمام اهل زمین را خریده‌ای

حتی کنار این غزلت هم نشسته‌ای
خط روی واژه‌های خطایم کشیده‌ای

گفتند از قشنگیت اما خودت بگو
از آن محمدی که در آیینه دیده‌ای

“قاسم صرافان”

شعر زیبای مبعث

شعر به مناسبت عید مبعث

بى‌خانه زیر سایه‌ی دیوار خوش‌تر است

دیوانه بین کوچه و بازار خوش‌تر است

از هر چه بگذرم سخن یار خوش‌تر است

یعنى کلام حیدر کرار خوش‌تر است:

من عاشق محمدم و جار می‌زنم

در باطن سکوت، عذاب است… شک نکن

حرف حساب حرف حساب است… شک نکن

دنیاى بى‌رسول خراب است…. شک نکن

این”حرف” نیست، چند “کتاب” است… شک نکن

من عاشق محمدم و جار می‌زنم

عبد محمدیم اگر، نوش جان‌مان

پیوند خورده‌ایم به دریاى بى‌کران

فریاد می‌زند جگرم موقع اذان

اى اهل عرش‌، اهل زمین، اهل آسمان،

من عاشق محمدم و جار می‌زنم

باید به جاى آه کشیدن دوا نوشت

یا ایها الرسول، به جاى دعا نوشت

باید همیشه بعد نبى آل را نوشت

معراج هم که رفت در آنجا خدا نوشت

من عاشق محمدم و جار می زنم

جبریل را فرشته نگو نوکرش بگو

یا نه غلام حلقه بگوش درش بگو

بالاتر از همه ست، نه بالاترش بگو

جان نفس نفس زدن دخترش، بگو

من عاشق محمدم و جار می‌زنم

دو نیم می‌کند تن هتاک را على

ما هم سپرده‌ایم به شیرخدا، على

فریاد می‌زنم صد و ده بار یا على

یا مظهر العجائب و یا مرتضى على

من عاشق محمدم و جار می‌زنم

بالاتر است از همه‌ی مردم زمین

هر آن کسى که با صلوات است همنشین

لحظه به لحظه با نفس امّ مومنین

فریاد می‌زند جگر من فقط همین

من عاشق محمدم و جار می‌زنم

یزدان نوشت، حیدر کرار هم نوشت

دست شکسته… دست گرفتار هم نوشت

زهرا میان آن در و دیوار هم نوشت

با خون خویش بر نوک مسمار هم نوشت

من عاشقم محمدم و جار می‌زنم

“علی اکبر لطیفیان”

شعر به مناسبت عید مبعث

شعر به مناسبت عید مبعث

شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد

زنده در گور غزل‌های فراوان باشد

نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت

نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد

سایه‌ی ابر پی توست دلش را مشکن

مگذار این همه خورشید هراسان باشد

مگر اعجاز جز این است که باران بهشت

زادگاهش برهوت عربستان باشد

چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست

تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد

فکر کن فلسفه‌ی خلقت عالم تنها

راز خندیدن یک کودک چوپان باشد

چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده

از تحیر دهن غار حرا وا مانده

عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد

نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد

شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست

ظرف و مظروف هم اندازه‌ی یکدیگر نیست

از قضا رد شدی و راه قدر را بستی

رفتی آن‌سوتر از اندیشه و در را بستی

رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید

و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید

عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته

جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته

پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد

چشم تو فاتح اقلیم نمی‌دانم شد

آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز

سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز

شاعر این سیب حکایات فراوان دارد

چتر بردار که این رایحه باران دارد…

“حمید رضا برقعی”

شعر به مناسبت عید مبعث مسلمانان

شعر به مناسبت عید مبعث

خوشست در خم این گیسوان اسیر شدن

به خاک‌بوسی این شاه سربزیر شدن

خوشست خادمی این سرای را کردن

در این مقام گدا بودن و امیر شدن

خوشست خاک شدن زیر پای حضرت‌تان

زِ یُمن گیوه‌ی پر مهرتان عبیر شدن

خوشست اینکه زِ طفلی به زیر سایه‌تان

گذار عمر نمودن، زِ عشق پیر شدن

شما کلام خدایید و در نزول منید

شما محمد منید و شما رسول منید

به نام عشق، به نام خدا، به نام نبی

بنوش باده مستانه‌ای ز جام نبی

بنوش باده که جبرییل می‌شود این‌بار

همای اوج سعادت به روی بام نبی

ببین زِ عرش به سمت حراست در تنزییل

صدای بال ملائک به احترام نبی

صدای بال ملک؛ نه صدای الله است

که آمده برسد محضر مقام نبی

رسیده است بگوید: بخوان بخوان قرآن

بخوان به نام خدایت بخوان محمد جان

زبان خویش گشود و حرا منور شد

زبان گشود و به اذن خدا پیمبر شد

زبان گشود و زمان فراق آخر شد

زبان گشود و لبش از وصال حق تر شد

شعر به مناسبت عید مبعث

زبان گشود به وحی و به خلق رهبر شد

زبان گشود وَ مکه دمی معطر شد

زبان گشود به قرآن، عدوش ابتر شد

چنان که گوش بتان از تلاوتش کر شد

ندا رسید: به مکه خدا وطن دارد

بتان مکه، دگر مکه بت شکن دارد

از این به بعد رسول خداست این آقا

از این به بعد خدا حرف می‌زند با ما

از این به بعد صدای خداست می‌پیچد

به گوش خلق خدا از لب اباالزهرا

از این به بعد خدا یک خداست ای کفّار

دگر به دور بریزید آن خداها را

از این به بعد شغالند شیرهای عرب

کنار یار پیمبر، کنار شیر خدا

علی کنار نبی و نبی کنار علی

یگانه حامی وحی است ذوالفقار علی

بگو رسول که در دل تب خدا داری

بگو که ابر خدایی و وحی می‌باری

بگو اگر به تو خورشید و ماه را بدهند

ز وحی خواندن خود دست بر نمی‌داری

بگو که آمدی و باغبان عشق شدی

به خاک سینه‌ی ما بذر عشق می‌کاری

تو آمدی که بگویی علی همان زهراست

تو آمدی که بگویی منم علی، آری

تو آمدی که علی را به ما نشان بدهی

امام بعد خودت را نشان‌مان بدهی

تو ساغر میِ حقی، شراب ناب، علی است

به خاک میکده سوگند، بوتراب، علی است

چه سرنوشت خوشی این‌که در هوای شما

شوند عالمیان ذرّه، آفتاب علی است

سوال: بعد شما جانشین‌تان چه کسی است؟

هزار بار بپرسند اگر، جواب علی است

صدای کیست پس از تو که ناله زد: بابا

کسی که بسته به دستش عدو طناب علی است

صدای کیست که می‌گفت: ای امان بردند

میان کوچه علی را کشان کشان بردند

“امیر عظیمی”

شعر به مناسبت عید مبعث

شعر به مناسبت عید مبعث

ای بلند آفتاب بی‌شفق

صبح روشن ای ستارۀ فلق

قل أعوذ ُ ای کسی که عاشقی

در پناه دل ز شرّ ماخَلَق

کیست این؟ برادر تو جبرئیل

می‌زند کلون خانه تقّ و تق

سینه سینه مژدۀ پیمبران

خندۀ فرشتگان طبق طبق

مصطفی بخوان به نام آفتاب

مصطفی بخوان به نام اهل حق

نون والقلم؛ به مکتب آمدی

نانوشته‌ها ورق ورق ورق

مصطفی بخوان و مصطفی بخوان

مست حق تویی، جهان چه مُستحق

در سکوت چشم‌های منتظر

در قنوت دست‌های بی‌رمق

مصطفی بخوان که خواندنت خوش است

إقرَ باسم ربّک الذی خَلق…

“مهدی جهاندار”

شعر کوتاه مبعث

شعر به مناسبت عید مبعث

نور تو گر نبود مسلمان نمی‌شدم
بر سفره‌ی کریم تو مهمان نمی‌شدم

لطف محمدی تو بر من مقام داد
ورنه ز نسل حضرت سلمان نمی‌شدم

اصلا اگر دعای تو پشت سرم نبود
بر خانواده‌ی تو ثناخوان نمی‌شدم

من از عنایت تو که بهره نداشتم
گر دوست‌دار عترت و قرآن نمی‌شدم

حرف از خدا زدی تو، ولی گر علی نبود
هرگز مطیع و گوش به فرمان نمی‌شدم

قم یا رسول صوت جلی را شروع کن
قرآن بخوان و مدح علی را شروع کن

قرآن بخوان که بی‌خبران را خبر کنی
بر قلب سنگ، با سخن خود اثر کنی

قرآن بخوان، زجهل، خلایق رها شوند
روشن فضای ظلمت محض بشر کنی

قرآن بخوان و در دل مردم نمک بریز
تا این‌که دوستان خدا بیشتر کنی

قرآن بخوان بشارت و انذار کن رسول
قرآن بخوان که شام جوانان سحر کنی

قرآن بخوان ، به جلوه‌ی تو سجده می‌کنند
سنگ و گیاه، چون‌که ز هر جا گذر کنی

عرش است محو خواندن آیات تو رسول
ای عقل کل، عقول همه مات تو رسول

دارایی‌ام تمام برایت نوشته شد
جان من از ازل به فدایت نوشته شد

دل آفریده شد که گرفتارتان شود
این دل اسیر آل عبایت نوشته شد

شعر به مناسبت عید مبعث

“غیر از علی به قلب تو کس نیست” و همین…
…بر جای جای غار حرایت نوشته شد

باران نور آیه سر مردمان چکید
تا جبرئیل و وحی به پایت نوشته شد

این آیه‌ها نبود که گمراه می‌شدیم
تو آمدی کتاب هدایت نوشته شد

امشب سر تو تاج نبوت گذاشتند
در زیر پات کرسی عزت گذاشتند

از این به بعد یاور تو مرتضی علی است
تنها امیر لشکر تو مرتضی علی است

بین عشیره دست به دوش علی گذار
برگو فقط برادر تو مرتضی علی است

پروردگار عزوجل امر کرده است
همسر برای دختر تو مرتضی علی است

او بی تو، تو بدون علی، نه نمی‌شود
روح میان پیکر تو مرتضی علی است

در هر کجای عرش خدا دیدی ای رسول
هر جا روی برابر تو مرتضی علی است

اول نماز خوانده به پشت سرت علی است
وحی خدا علی است، پیام آورت علی است

“رضا رسول زاده”

ضمن تبریک عید فرخنده مبعث به شما کاربران عزیز. امیدواریم از خواندن این مجموعه شعر به مناسبت عید مبعث لذت برده باشید.


لینک منبع:


https://suratiha.com/%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%a8%d8%aa-%d8%b9%db%8c%d8%af-%d9%85%d8%a8%d8%b9%d8%ab/