صورتی‌ها: داستان کوتاه‌ها موضوعات مختلفی دارند که هر فردی با توجه به سلیقه و علایق خود از بین این موضوعات یکی را انتخاب می‌کند. در ادامه ما برای شما کابران عزیز داستان کوتاه آموزنده‌ای را با عنوان داستان کوتاه انسان های بزرگ آماده کرده‌ایم که امیدواریم از خواندن این داستان کوتاه لذت ببرید. با ما همراه باشید.

داستان کوتاه انسان های بزرگ

داستان کوتاه انسان‌های بزرگ

داستان کوتاه انسان های بزرگ :

روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رخت‌کن می‌شود تا آماده رفتن شود.

پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می‌رفت که زنی به وی نزدیک می‌شود. زن پیروزیش را تبریک می‌گوید و سپس عاجزانه می‌افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست.

دو ونسنزو تحت تاثیر حرف‌های زن قرار گرفته و چک مسابقه را امضا نموده و در حالی که آن را در دست زن می‌فشرد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می‌کنم. یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که یکی از مدیران عالی رتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیک می‌شود و می‌گوید:

هفته گذشته چند نفر از بچه‌های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده‌اید. می‌خواستم به اطلاع‌تان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است. او نه تنها بچه مریض و مشرف به مرگ ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده. او شما را فریب داده، دوست عزیز!

دو ونسزو می‌پرسد: منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه‌ای در میان نبوده است؟

بله کاملا همین طور است.

دو ونسزو می‌گوید: در این هفته، این بهترین خبری است که شنیدم.

امیدواریم از خواندن داستان کوتاه انسان های بزرگ لذت برده باشید.

لینک منیع:

https://suratiha.com/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF/