خواندن داستان کوتاه با موضوعات مختلف میتواند برای هر قشری کودک، جوان، نوجوان، پیر یک تفریح سرگرمکننده باشد که علاوه بر گذراندن زمان این داستان کوتاه میتواند تجارب زیادی را نیز به افراد انتقال دهد و اطلاعات آنان افزایش یابد. در ادامهی این مطلب داستان کوتاه راز یک جعبه کفش را بخوانید که یک داستان کوتاه آموزنده و در عین حال طنز است و از خواندن داستان کوتاه راز یک جعبه کفش لذت خواهید برد. با مجله صورتیها همراه باشید.
داستان کوتاه راز یک جعبه کفش
زن و شوهری بیش از ۶۰ سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت میکردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمیکردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد.
در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز…
پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع میکردند پیر مرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد.
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ ۹۵ هزار دلار پیدا کرد پیرمرد در این باره از همسرش سوال نمود.
پیرزن گفت: هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.
پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشکهایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چهطور؟ پس اینها از کجا آمده؟
پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسکها به دست آوردهام.
داستان کوتاه راز یک جعبه کفش به پایان رسید امیدواریم از خواندن این داستان کوتاه آموزندهی طنز لذت برده باشیدو ممنون از همراهی شما عزیزان
لینک منبع: