کتاب صوتی ماهی سیاه کوچولو :: لینک‌های جالب از سراسر وب

کتاب ماهی سیاه کوچولو یکی از کتاب‌های بسیار زیبای صمد بهرنگی نویسنده‎ی ایرانی می‌باشد که در سال ۱۳۴۶ توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجونان منتشر شده است. این کتاب الهام بخش بسیاری از نویسندگان و شاعران مختلف بوده است و اشعار و متون بسیاری در وصف این کتاب سروده شده است. با ما همراه باشید با کتاب صوتی ماهی سیاه کوچولو.

کتاب صوتی ماهی سیاه کوچولو

خلاصه‌ای از کتاب صوتی ماهی سیاه کوچولو:

داستان کتاب مربوط به ماهی سیاه کوچولویی است که عاشق دیدن دریا است به همین دلیل او تصمیم می‌گیرد تا انتهای جویباری که در ان زندگی می‌کند برود اما در نهایت این جویبار خود را درون شکم یک ماهی‌خوار بزرگ می‌یابد اما این ماهی کوچولو دل‌سرد نشده و با شجاعت و شهامت برای رسیدن به هدف خود تلاش می‌کند.

قسمت کوتاهی از کتاب ماهی سیاه کوچولو:

یکی بود یکی نبود. یک ماهی سیاه کوچولو بود که با مادرش در جویباری زندگی می‌کرد. این جویبار از دیواره‌های سنگی کوه، بیرون می‌زد و ته درّه روان می‌شد. خانه‌ی ماهی کوچولو و مادرش پشت سنگ سیاهی بود؛ زیر سقفی از خزه. شب‌ها، دوتایی زیر خزه‌ها می‌خوابیدند. ماهی کوچولو حسرت به دلش مانده بود که یک دفعه هم که شده، مهتاب را توی خانه‌شان ببیند! این بچه، یکی یک دانه بود چون از ده هزار تخمی‌ که مادر گذاشته بود، تنها همین یک بچه، سالم درآمده بود. چند روزی بود که ماهی کوچولو تو فکر بود و خیلی کم حرف می‌زد. با تنبلی و بی‌میلی، از این طرف به آن طرف می‌رفت و برمی‌گشت و بیشتر وقت‌ها هم از مادرش عقب می‌افتاد. مادر خیال می‌کرد بچه‌اش کسالتی دارد که به زودی برطرف خواهد شد؛ اما نگو که درد ماهی سیاه، از چیز دیگری است‌! یک روز صبح زود، آفتاب نزده، ماهی کوچولو مادرش را بیدار کرد و گفت: مادر! می‌خواهم با تو چند کلمه‌ای حرف بزنم‌» مادر، خواب‌آلود گفت: «بچه جون! حالا هم وقت گیر آوردی! حرفت را بگذار برای بعد، بهتر نیست برویم گردش؟» ماهی کوچولو گفت: «نه مادر، من دیگر نمی‌توانم گردش کنم. باید از این جا بروم‌.» مادرش گفت: «حتماً باید بروی؟» ماهی کوچولو گفت: «آره مادر، باید بروم‌.»
مادرش گفت: «آخر، صبح به این زودی، کجا می‌خواهی بروی؟»