هر داستان کوتاه آموزندهای نکته و پندی در محتوای خود دارد که میتواند خواننده را ساعتها برای اندیشیدن دعوت کند. در این مطلب از صورتیها نیز داستان کوتاه آموزندهای را با نام داستان کوتاه طعم هدیه برای شما آماده کردهایم. پیشنهاد میکنیم حتما داستان کوتاه طعم هدیه را مطالعه کنید و عمیقا به آن فکر.
داستان کوتاه طعم هدیه
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمیاش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد.
مرد جوان پس از مسافرت چهار روزهاش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد.
مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.
ظاهراً آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود.
شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟
مطلب پیشنهادی برای شما:
داستان کوتاه طعم هدیه
استاد در جواب گفت: تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
این آب فقط حامل مهربانی، سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمیتواند گواراتر از این باشد.
امیدواریم از خواندن این داستان کوتاه لذت برده و تجربه و پند زیبایی از آن گرفته باشید و در زندگی خود این پند زیبا را بکار ببرید تا بتوانید زندگی شاد و موفقی را برای خود رقم بزنید. ممنون که با ما همراه بودید. منتظر نظرات و پیشنهادات شما عزیزان هستیم.